اثـــر: سرجان سيميچ
(استاد دانشكده الهيات كليسای ارتدوكس صربستان)
"آموزههای قرآن پيرامون عيسی مسيح" نام كتابی است كه توسط آقای سرجان سيميچ استاد دانشكدۀ الهياتِ كليسای ارتدوكس صربستان نگاشته شده و در سال ٢۰۰٢ ميلادی به زبان صربی منتشر شده است. مركز فرهنگی ج.ا.ا در بلگراد با توجه به اهميت كتاب حاضر و جايگاه آن در مطالعات دينی كليسای ارتدوكس اقدام به ترجمۀ متن صربی كتاب به زبان فارسی نموده است. سيميچ در واقع تنها كسی است كه در دانشكده الهيات (وابسته به كليسای ارتدوكس صربستان) كارشناس ارشد مطالعات اسلامی است، و در حال حاضر تدريس تاريخ اسلام و موضوعات كلامی اين دين مقدس را بر عهده دارد. خواننده علاقمند فارسی زبان، با مطالعه كتاب حاضر پی به سطح شناخت روحانيون مسيحی صربستان از اسلام خواهد برد. به رغم ضعفهايی كه نويسنده در نگاهی همه جانبه به اسلام دارد، رعايت اعتدال و انصاف، و حركت در جهت تقريب اديان از نقاط قوی او محسوب میشود. آقای سرجان سيميچ در ديدارهای مكرر با نگارندۀ اين سطور بارها بر اين نكته اشاره داشته است كه تحصيلات اسلامشناسی خود را در كشوری غربی (اتريش) به انجام رسانده و دانشی كه كسب كرده است به دليل دست دوم بودن منابع تحصيلی، عاری از خطا نمیباشد. با سپاس از ايزد يكتا كه توفيق ترجمه و نشر اين اثر را نصيب مركز فرهنگی ج.ا.ا در بلگراد نمود، و قدردانی از مترجم محترم آقای سعيد نظری كه كوشش چشمگيری صرف اين كار كرد، و با اميد به ارتقای سطح مطالعات اسلامشناسی در دانشكده الهيات صربستان، كتاب آموزههای قرآن پيرامون عيسی مسيح تقديم هموطنان محترم میگردد.
مدير فرهنگی ج.ا.ا در بلگراد
تابستان ۱۳٨٢
مقدمه
تحقيق پيرامون باورها، ابعاد متنوع زندگی و امتيازات ذاتی اسلام، كار سهلی نيست. تركيب اسلام و زوايای گوناگون آن، تركيب يكدست و مجموعهای يك شكل نيست. برای فهم و آشنايی با اين دين، نياز به تحقيق از طريق كاوش و رويكرد به انواع تفاسيری است كه بخشهای گوناگون اسلام را به موشكافی میكشاند.
شاكلة زوايای دينی و فرهنگی اسلام به گونهای است كه در درون آن، امكان برداشتهای متفاوت، ميسّر است. عناصر و فرامين اسلامی در فرهنگ عربی، تركی، هند و پاكستانی، آسيای مركزی، آسيای شرقی، آسيای غربی و فرهنگ آفريقايی هر كدام به طور گوناگونی، رشد كردهاند.
در اين اثر تحقيقی كوشش شده است محور توجه به زوايای دينی فرهنگی عربی كه مبتنی بر منابع اسلامی و ديگر ديدگاههای فرهنگی است، معطوف شود. همينطور تلاش شده است، تا به گونۀ ويژهای، مسيحشناسی در زوايای سورههای مدنی، مورد بررسی قرار گيرد.
در اين اثر، اسلام در انواع ديدگاههای فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته است. نبايد فراموش كرد كه يهوديت و مسيحيت در رشد و گسترش اسلام، نقش بسزايی را ايفاء كردهاند. اگر بپذيريم كه اسلام، دينی پُست مسيحيت است، آنگاه در يك ديدگاه تاريخی، اسلام نتيجة حضور گستردۀ مسيحی خواهد بود. مسيحيت در هزارة اول، شاهد بسياری از اختلافات و نزاعها بود. موضع اسلام در قبال مسيحيت، موجب رقابت و تقابل ميان اين دو دين گشت.
ديدگاه مسيحيت، پيرامون اسلام همان ديدگاهی است كه تا امروز نيز رايج است و آن اين كه آموزههای محمّد دربارة مسيحيت، تحت تأثير آموزشهای آريايی و پارسهای موحّد بوده است.
در اين دوره ، تمدّنهای بيزانس و پارس تمدّن واحدی را تشكيل میدادند[۱]. دورۀ عظمت تمدّن پارس، مصادف با دين زرتشت بود. امپراتوری بيزانس از مسيحيت و يهوديت حمايت میكرد. همزمان در شبه جزيرة عربستان ميان بدويها به علت موقعيّت و اهداف سياسی، نوعی بياعتمادی نسبت به مسيحيت و يهوديت شكل گرفت. حكومتهای بيزانس و پارس تمايل بسياری به تسلّط بر مناطق عربی داشتند. در بخش غربی، يكتاپرستان زندگی میكردند. و از حاميان حكومت بيزانس محسوب میشدند. در بخش شرقی، لاحمدیها كه از حاميان ساسانيان به شمار میرفتند و دارای دين نسطوری بودند زندگی میكردند. بعد از پايان جنگِ ده ساله ميان دو ابرقدرت، در بخش شمالی اين منطقه، بر اثر نفوذ بدویها و دو ابرقدرت، منطقهای بوجود آمدكه دارای مرزی نفوذپذير بود. در سدۀ چهارم ميلادی، به علت درگيریهای كليسای شرق و غرب شكافی ميان اين دو كليسا بوجود آمد كه در نتيجۀ آن آموزههای مسيحيت، پيرامون عيسی دستخوش تحوّل شد. در واكنش به اين آموزهها، مجلسی تشكيل شد تا نحوۀ آموزش واقعی را تعيين و تبيين كند. آن دسته از تعاليم آموزشی كه زائد تشخيص داده شد حذف و بر تعاليم صواب تأكيد گرديد. اين مجالس عبارت بودند:
۱ ـ تيكی ـ ۳٢۵ ميلادی ـ در اين مجلس آموزههای دينی "آری يرس" حذف شد.
٢ ـ اِفِس ـ ٤۳۱ ميلادی ـ آموزههای دينی نسطور يرس حذف گرديد.
۳ ـ هالكيدور ـ ٤۵۱ ميلادی ـ آموزههای دينی اِفتيخی يرس حرف گرديد.
در اين مجالس، آموزههای غلط مورد بازنگری قرار گرفت و در نتيجة آن يرتيكها طرد شدند. يرتيكها به اطراف دريای سرخ، جايی كه شمال عربستان و شرق اردن و سوريه را به هم متّصل میكند، گريختند. مسيحيت در سوريه به دو بخش شرقی (نستروانیها) و غربی تقسيم شده بود. در ٤۵۱ ميلادی، تجزيهای ديگر ميان مسيحيت در بخش غربی بوجود آمد كه حاصل آن دو گروه ارتدكس يا هالكيدون و منوفيزيت بود. منوفيزيت بر مصر تأثير بسيار گذاشت. (برای مثال كويتیها) و سپس آباسينی گسترش پيدا كرد.[٢]
بيزانس به مخالفت با مونوفيزيتها پرداخت و آنها را از سرزمين خود طرد كرد. در اين منطقه علاوه بر حضور مسيحيت، يهوديت و زرتشت، آموزههای اديان ديگری چون مانویها نيز ترويج میشد. "پروفسور بوزه" دربارۀ اديان آن دوره میگويد:
"همۀ اين قدرتها، نفوذ بسيار ولی متفاوتی بر شبه جزيرۀ عربستان داشتند. به گونهای كه هر كدام توانسته بودند، بتپرستی را تحت تأثير خود قرار دهند و جاذبۀ خاصی را در آن منطقه ايجاد نمايند."[۳]
شهر مكّه در بخش جنوبی اين منطقه، شهری تجاری محسوب ميشد. شهری كه محمّد در آن چشم به جهان گشود. اعراب اگرچه مستقل نبودند ولی تمايل بسياری برای استقلال سياسی و دينی از خود نشان میدادند. يهوديت بخش اعظمی از آبادیهای پرجمعيّت را در اختيار داشت. اين آبادیها عبارت بودند از ۱ـ حجاز ٢ـ فدك ۳ـ تايما ٤ـ چايبارا ۵ـ و يثرب كه بعدها مدينه ناميده شد. (مدينه النبی يعنی شهر پيامبر)
در اين مناطق، يهوديان در رشد دامپروری و كشاورزی تأثير زيادی گذاشتند. ۳ قبيله يهودی از جايگاه ويژهای برخوردار بود. ۱ـ بنی قريظه ٢ـ بنی نضير ۳ـ بنی كوآنوگا.
بنابر اين مدارك تاريخی، يهوديان در اول سدۀ ميلادی در اين شبه جزيره اقامت داشتند. هفتاد سال بعد از ميلاد حضرت عيسی تيت، اورشليم را فتح كرد. بعد از ايّام ناموفق توسط "بركُخبه" (۱۳۵-۱۳٢ ميلادي) دو گروه بزرگ يهوديان به شبه جزيرۀ عربستان مهاجرت كردند. ايدة مبتنی بر وعدة موسی اگر دچار تزلزل ميشد، خطری بزرگ برای جهان عرب به شمار میرفت.[۴]
در مكّه، جامعهای متشكل از مسيحيت و يهوديت زندگی میكرد. يهوديان و مسيحيان به تجارت در مكّه و اطراف آن اشتغال داشتند. همنطور در مراسمی چون جشنها و ايّام مذهبی و زيارتها، نيز شركت میكردند. ولی در جنوب عربستان، نوعی رقابت ميان مسيحيان و يهوديان وجود داشت.[۵]
در آغاز سدۀ چهارم در اين منطقه به علت تأثير اتيوپی، مذهب آباسينی گسترش يافت. شهر ناجاشران كه در مشرق مكّه قرار داشت، مركز مسيحيت و تجارت محسوب میشد. جامعۀ مسيحيت به دو دستۀ منوفيزيت و نسطوری تقسيم میشد. در بخش جنوب عربستان رفته رفته شكاف ميان مسيحيان و يهوديان نمايانتر میشد. در آغاز سدۀ ششم، جنگی ميان پارس و بيزانس روی داد. ايتوپی مسيحی در اين جنگ، متّحد بيزانس و يهوديان، متّحد حكومت پارس بودند. آشار دوننواس پادشاه منطقه هيمايار، دين يهوديت را پذيرفت و نام خود را به يوف تغيير داد. او در ۵۱٨ ميلادی، قانونی را برای راندن مسيحيان از منطقۀ خود تصويب كرد. مسيحيان همزمان، يهوديان را از سرزمينشان اخراج كردند.
عربستان تسلّط يافت و بعد از پنجاه سال مسيحيان در اين بخش اكثريت را تشكيل دادند. آبراها گماشتة اتيوپی در بخش جنوبی عربستان، دستور يافت در شهر سانا، اولين كليسا را در جهان عرب بنا كند. هدف از اين كار، رقابتی معنوی با شهر مكّه بود. سپس پارسها بر اين خطّه تسلّط يافتند. زرتشت دين رسمی پارسها بود. قبايل عربستان از نظر سياسی تحت تأثير بيزانس و از نظر دينی مونوفيزيست بودند. تجارت در اين منطقه، گسترش يافت و به همين دليل اتّحاديهای ميان قبايل بوجود آمد. نام اين قبايل عبارت بود از ۱ـ پودخام ٢ـ اودخرا ۳ـ باهرا ٤ـ بخشی از بنی مكب. اين قبايلِ مسيحی و قبايلی كه در قسمت جنوبی اين درّه میزيستند، بتپرست بودند. قبايلِ مسيحی منوفيزيست، اعتقادات و باورهای دينی خود را به مركز عربستان سعودی نفوذ دادند. راهبههای مسيحی سوری با تأثير بر رشد مسيحيت در شمال و بخش مركزی عربستان نقش مهمّی را ايفاء كردند. در قبيلة حجاز بتپرستی رواج داشت. اين قبايل در بخش جنوبی اين دره متمركز بودند مسيحيت نفوذ قابلتوجهی در آنان نيافت و به همين خاطر اين مكان برای محمّد ارزش بسياری داشت.[۶]
بخش شرقی عربستان، تحت تأثير تمدن پارس و نسطوريان بود. مردم اين منطقه در قبايل و يا گروههای مختلفی زندگی میكردند. هر كدام از قبايل دارای رئيسی بود كه به واسطۀ وی رهبری میشد. قبيله فقط در صورت اتّحاد با ديگر قبايل، میتوانست به حيات خود ادامه دهد. (منابع قبيله بر منافع فرد ارجحيّت داشت) ايدة نشأت گرفته از يك فرد، جوهرۀ اعتقادی افراد يك قبيله را تشكيل میداد. امنيّت و نظم از طريق قانون خونخواهی بر قبيله حاكم بود.
(همۀ افراد از حقوقی مساوی برخوردار بودند) شخصيّت اوّل در قبيله كسی است كه دارای قدرت، صبر و همدردی باشد كه نشانة مردانگی به شمار ميرفت. به چنين كسی نام "مورووا" اطلاق میشد. فعاليتها و وظايف افراد در جهت تداوم و حفظ ارزشهای قبيله متمركز میشد. قبيله دارای فرهنگ، آداب و رسوم و دين خاص خود بود و همة افراد به آن احترام میگذاشتند. قبيلة قريش پنج نسل پيش از محمّد قدرتمندترين و با نفوذترين قبيله به شمار میرفت. قريشی كه كعبه را بنا كرده بود. اين قبيله پيمانی فرهنگی با برخی ديگر از قبايل بست و اين خود جايگاه خاصی به اين قبيله بخشيده بود. در كعبه، پيش از محمّد بت هبل ، مركزيّت اين خانه به شمار میرفت.
هفتبار به گرد خانۀ كعبه طواف كردن، قربانی كردن و پرتاب سنگ ازآيين پرستش محسوب میشد. تپة عرفات محلی برای زيارت بود. در كنار كعبه سه مركز مقدّس به نام دختران خدا (بنت الله) وجود داشت كه در قرآن درسورههای ۵۳ و ۱٩ به آن اشاره شده است. نامهای اين دختران عبارتند از: لات، عزی و منات. با اين وجود الله بزرگترين خدا برای اعراب بود و كعبه وسيلهای برای ابراز بندگی نسبت به خدا.(سورههای ۳٨ و ۳٩) مردم مكّه معتقد بودند الله خالق جهان است ولی به اين سه دختر مقدّس نيز احترام میگذاشتند. اعتقاد به خدای يگانه "هنوتئيسم" ناميده میشود. بنابر منافع تاريخی در سدة ششم، قريش نيرومندترين قبيله به شمار میرفت. اين قبيله همواره مستقل بود و هرگز حكومتهای قدرتمند پارس و بيزانس نتوانستند اين قبيله را تحت سيطرۀ خود درآورند. اين قبيله طی زمان رشد كرد، به حدّی كه حتّی فرد نيز در جايگاه و سرنوشت قبيله، نقش ايفاء میكرد. مالكيّت نيز تا ميزانی رشد يافت.
٢-۱ خدايان اعراب و باور ارواح
ايده و رسوم مشترك ميان مسيحيت و يهوديت پيش از سدۀ هفتم ميلادی در ميان اقوام امری آشنا بود. بتپرستان با اين رسوم، آشنا بودند. در زمان بتپرستی و چند خدايی، كه به نام دورة جاهليت مشهور است، محمد ظهور میكند. وی از برخی سُنّتهای آن دوره استفاده كرد. منظور آيينهايی است كه اعراب برای ستايش خورشيد، ستارهها و ماه به جا میآوردند. (سورۀ ۵۵ آيات ۵ تا ۱۳) اعتقاد به خورشيد، ستاره و ماه احتمالاً ارتباطی نزديك با سنگ سياه (حجر الاسود) دارد. اين سنگ بر روی ديوار كعبه نصب شده است. كعبهای كه به صورت مكعب است و مهمترين جايگاه و مكان بتها به شمار میرفت. در كنار اين بتها، مردم بت هبل را نيز ستايش ميكردند. واژة سامی خدا، الله است. يهوديان به آن ال میگويند. اگر بر اله اضافه شود، واژة خدا استنباط میشود. در دوران پيش از اسلام، بنابر آيات قرآنی، بتها به مثابة مدلهايی برای محمّد به شمار ميرفتند. "هرگز وود، سووا، يگوس، يئوگ و نصر" را رها نكنيد. [سورۀ ٧۱ آيۀ ٢۳] اين نشان ميدهد كه در دوران پيش از اسلام ، تا چه ميزان بتها از جايگاه ويژهای برخوردار بودند و برای تصديق آن میتوان به زيارتگاه و تپة عرفات اشاره كرد. هفت بار عمل طواف و لمس حجر الاسود و هفت روز دويدن در ميان تپههای صفا و مروه از آيينهای پرستش و همينطور قدمزدن از عرفات تا مزدلفه و مِنی نيز از آيينهای مهم به شمار میرفت. همة اين آيينها در فصلهای مشخص و معينی انجام میشد. زيارت بزرگ در تپة عرفات در پاييز، و زيارت كوچك بر دور كعبه در بهار و ماه محرم صورت میپذيرفت. ايّامی كه به منزلة احترام به صلح و آرامش بر روی زمين دعوت میشد.[٧] در سورۀ ٢٩ آيۀ ۶٧ و سورۀ ٧ آيۀ ٩۱ به ارزش اين ايّام مذهبی اشاره شده است.
سورۀ ٢٩ آيۀ ۶٧: "آيا ندانستهايد كه ما حرمی امن (از كعبه) قرار دادهايم، حال آنكه مردمان را در پيرامونشان تاراج میكردند و میربودند، آيا به باطل ايمان میآورند و به نعمت خداوند كفر میورزند". سورۀ ٢٧ آيۀ ٩۱ ...
ايّام مذهبی حج و عمره نيز برای ستايش پرودگار از جمله ايّام مهم تلقّی میشد. سورۀ ۳ آيۀ ٩٧ و سورۀ ٢ آيۀ ۱٩۶.
سورۀ ٢ آيۀ ۱٩۶: "و حج و عمره را خاص خداوند به پايان بريد، و اگر بازداشته شديد، هر آنچه ميسّر باشد، قربانی كنيد، و سرتان را نتراشيد، تا قربانی به قربانگاهش برسد، آنگاه هر كس از شما كه بيمار باشد يا سرش را آزاری رسيده باشد بر اوست كه كفّارهای بدهد (كه عبارت است از) يك روز روزه يا صدقه يا قربانی، پس چون امن و آسايش يافتند، هر كس كه از عمره، آهنگ حج تمتّع كند بر اوست كه هر آن چه ميسّر باشد قربانی كند، و كسی كه نيابد بر اوست سه روز روزه در ايّام حج و هفت روز بعد از بازگشتشان، و اين يك دهه كامل است، و اينها دربارة كسی است كه خانوادۀ او اهل مسجد الحرام نباشد و از خداوند پروا كنيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است."
سورة ۳ آيه ٩٧: "در آن شگفتيهای آشكار از جمله مقام ابراهيم است، و هر كس كه وارد آن شود در امان است، و خدای را بر مردم، حج خانه[ی كعبه] مقرّر است. البته هر كسی كه بدان راه تواند برد، و هر كس كه كفر ورزد، خداوند از جهانيان بینياز است.
از اين سورهها اهميت واژة حج كه پنجمين اصل به شمار میرود، استنباط میشود. هر فرد كه در نزديكی مكّه زندگی میكرد موظّف بود اين آيينها را بجا آورد آيينهايی كه از آن به نام عمل احرام ياد میشود[٨]. اينها قواعد و فرامينی دينی هستند كه هر فرد بايد آن را به عمل میآورد[٩]. روش بجاآوری اين آيينها، مؤثر از عادات و رسوم محلی بود. اين آيينها در درون خود عناصری را دارا بودند كه ناشی از عادات و خدايان قبيلهای بود. آيينها، رابطة آشكاری با روح كه از آن به نام جن هم ياد میشد، داشتند. هر چند اين ارواح ديده نمیشدند ولی اعراب معتقد بودند كه میتوانند افراد را به قتل برسانند. اين ارواح دارای فهم بوده و زادوولد ميان آنها رواج داشت. ارواح در گل و درختان و بويژه در درون حيوانات در صحرا و خانههای قديمی و نيمه خراب زندگی میكردند و میتوانستند عامل بيماری هم باشند. در صورت ورود جن به درون انسان، فرد، جنزده و يا مجنون میشد. برخی از بتپرستان، محمّد را جنزده میناميدند. (سورۀ ٧ آيۀ ۱٨٤ سورۀ ٢۳ آيۀ ٧۰ و سورۀ ۳٤ آيۀ ٤۶). اين ارواح، در صورت توافق جمعی، میتوانستند بسيار مسرور و شاد باشند. اعتقاد بر اين بود كه آنها میتوانند مردم را از شرّ نجات دهند در آن صورت به آنها لقب شاعر و نوازندگان موسيقی داده میشد. (سورۀ ۵٢ آيۀ ٢٩ سورة ۶٩ آية ٤٢)
در زندگی قبيلهای، نوازندگان و آينده بينان و مرتبطين با مردگان از جايگاه خاصی برخوردار بودند. در دوران پيش از اسلام، اشعار بدوی، جايگاه مستحكمی در تشكيل ساختار فرهنگی اعراب داشت. از سدة نهم، اين اشعار نوشته و ثبت ميشدند. سراييدن شعر در ميان اعراب رواج داشت آيات قرآنی نيز از نوعی هماهنگی و نظم برخوردار است.
۱-۳ مكّۀ مقدّس
افتراق ميان مسيحيت و يهوديت، بيشتر پيرامون ابراهيم، آشكار میشود. اعتقاد بر اين است كه ابراهيم و اسماعيل از بنيانگذاران كعبه هستند و در جهت مبارزه با آيينهای بتپرستی، مبارزه كردند. گمان میشود آغاز ارتباط ابراهيم با كعبه در دورۀ مدنی بوده است و نه در دورۀ مكّی. محمّد ايدۀ ارتباط ابراهيم با كعبه را از يهوديت الهام گرفت و ابن اسحاق نويسندۀ شرحنامۀ پيامبر اسلام، مینويسد: "كعبه در آغاز تحت تسلّط ابراهيم و سپس مكانی برای اعمال و آيين بتپرستی بود."
ابن اسحاق مینويسد: "كعبه مهمترين مكان مذهبی مقدّس برای بتپرستان به شمار میرفت".[۱۰] مسلمانان بر نقش كلان ابراهيم و اسحاق در بنيان كعبه، يقين دارند. (سورۀ ٢ آيه ۱٢۵) و ياد كنيد كه خانه [كعبه] را بازگشتگاه و حرم امن مردم قرار داديم و از مقام ابراهيم، نمازگاهی بسازيد و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه خانهام را برای غريبان و مقيمان و نمازگزاران پاكيزه گردانيد.
ارتباط اسماعيل و قريش، پروسهای سياسی برای نزديك كردن اعراب تحت سيطرۀ قريش بود. ديدگاه ديگری كه به دين ابراهيم نظر میافكند را میتوان در سورۀ ٢ آيۀ ۱۳۵، سورۀ ۳ و آيۀ ٩۵ و سورۀ ٤ آيۀ ٢۵ تأمل كرد. اين آيات ارتباط ابراهيم با عرب پيش از اسلام در بخش شمالی اين شبه جزيره را روشنتر میسازد.
برای آشنايی بيشتر با ساخت كعبه میتوان به كتاب آل آزارگی نويسندۀ تاريخ مكّه مراجعه كرد. وی مینويسد: "محمّد با دست، كبوتر چوبين را میشكند و بر روی زمين میاندازد و سپس به ديوار و ستونهای كعبه كه بر روی آنها تصاويری قرار داشت، نظر میكند و دستور میدهد، كه با دستمالهای تر اين تصاوير را پاك كنند. محمّد دست خود را بر روی تصوير عيسی كه نوزادی بيش نيست میگذارد و میگويد، تصوير مريم مقدّس را پاك كنيد ولی به تصويری كه دستم را بر روی آن گذاشتهام، كاری نداشته باشيد. از آتشی كه زبير برخواهد افروخت، فقط تصويری كه من دستم را بر روی آن گذاشتم، سالم باقی خواهد ماند[۱۱]."
جالب است كه حتّی گفته میشود زمانی، كعبه مكان مكّه مقدّس مسيحيان نيز به شمار میرفته است. اين موضوع در اشعار عربی كه پيش از اسلام سروده شده است، به خوبی فهم میشود[۱٢].
"خ. بوزی" میگويد: "كعبه از نظر ارزشی فقط متعلّق به مكانی كوچك و محدود نبوده است و مناطق بيشتری، به ديد احترام به آن مینگريستند. كعبه نه فقط برای مسيحيان بلكه برای اديان ديگر نيز مكان مهمّی به شمار میرفته است[۱۳].
قرآن در سورۀ ۵ آيۀ ۱۱۶ پيرامون فهم تثليث مسيحيت، مطالبی را نقل میكند: "و آنگاه خداوند گويد ای عيسی بن مريم آيا تو به مردم گفتی كه من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستيد؟ گفت پاكا كه تويی مرا نرسد كه چيزی را كه حدّ من و حقّ من نيست گفته باشم، اگر گفته بودم بیشك میدانستی كه آنچه در ذات من است، میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، تويی كه دانای رازهای نهانی."
بوزی از درگيری گروههای مسيحی در اين منطقه نيز سخنانی را نقل میكند[۱٤]. محمّد از ايدۀ تثليث رابطۀ ميان خدا، عيسی و مريم را ارزيابی میكند و نه ارتباط ميان خدا، عيسی و روح القدس را.
٤-۱ مذهب حنيف و دين ابراهيم
به هر حال، نقش كعبه، نقشی منحصر نبود و اعتقاد به آن در اديان متفاوتی لحاظ شده است. كعبه در آغاز محل پرستش هبل بوده است و سپس تحت تأثير يكتاپرستی مسيحيت و يهوديت، منحصر به پرستش الله میشود. سورۀ ٢٩ آيۀ ۶۳: "و اگر از ايشان بپرسی چه كسی آسمانها و زمين را آفريده است و خورشيد و ماه را رام كرده است، گويند خداوند، پس چگونه بيراهه میروند؟
در اسلام، كسانی كه بتپرستی را ترك كردند، حنيف ناميده میشوند. در قرآن، اولين حنيف، ابراهيم است. سوره ٤ آيۀ ۶۵: "ای اهل كتاب، چرا در حق ابراهيم محاجّه میكنيد. حال آنكه تورات و انجيلی پس از او، نازل شده است، آيا انديشه نمیكنيد؟" آيۀ ۶۶: "هان شما بهوش باشيد، گيريم كه در آنچه به آن علمی نداريد محاجّه میكنيد؟ و خداوند میداند و شما نمیدانيد." آيۀ ۶٧: "ابراهيم نه يهودی بود و نه مسيحی، بلكه پاكدين فرمانبردار بود و از مشركان نبود." آيۀ ۶٨: "نزديكترين مردم به ابراهيم همان كسانی هستند كه از او پيروی میكنند و اين پيامبر و مؤمنان، و خداوند مؤمنان است."
اين كه در قران آمده است، ابراهيم پدر همۀ پيامبرانی است كه به خدای يگانه ايمان دارند و او با فرزندش كعبه را بنا نهاد، نشانگر آن است كه ابراهيم، پرچمدار توحيدی است كه به محمّد ختم میشود.
"س. هوگونيه" می گويد، اختلاف يهوديت و اسلام در مدينه به اين علت است كه مسلمانان معتقد به ارتباط ميان مكّه ، كعبه، ابراهيم و اسماعيل هستند. مسلمانان برای عمل عبادت به كعبه اقتداء می كنند و نه به اورشليم[۱۵].
در سورۀ ۶۱ آيۀ ۱۶۱ تأكيد شده است كه محمّد ادامه دهندۀ رسالت ابراهيم است. اين سوره از آن نظر قابل توجه است كه دين ابراهيم، حنيف است.
ديدگاههای مختلفی در ارتباط با واژۀ حنيف ارائه میشد. احتمالاً حنيف واژهای سوری ـ آرامی در مقابل "هامپا" به معنی چند خدايی ـ بتپرستی بوده است. در زبان عربی اين كلمه به معنای پاكدين بوده است.
سورۀ ٢ آيۀ ۱۳۵: "و گفتند يهودی يا مسيحی باشيد تا راه بيابيد، بگو چنين نيست، بلكه آيين ابراهيم، پاكدين است كه از مشركان نبود."
سورۀ ۳ آيۀ ۶٧: "ابراهيم نه يهودی بود و نه مسيحی، بلكه پاكدينِ فرمانبردار بود و از مشركان نبود."
در آموزههای اسلامی حنيف به كسی گفته میشود كه نه يهودی است و نه مسيحی ولی يكتاپرست است. "واراگا. ب. نائوفال" مشهورترين حنيف به شمار میرفت. وی پيرامون مسيحيت مینوشت. حنيفها با كعبه و مكّه مرتبط بودند و در نظر آنها كعبه خانۀ ابراهيم بود. تلاش كرد تا دينی ابراهيمی باشد و اگر كسی كه به اين دين معتقد بود، حنيف و يا مسلم ناميده میشد[۱۶]. يكتاپرستی ابراهيم سرآغاز مكتبی بود كه به محمّد ختم میشد.
________________________________________
[۱]-↑ M. Rodison, Mohamed، aus dem france. Ubertrangen V.G. Meistero Luzern und frankfurt، 1975. p 19
[۲]-↑ c.Riss, Gott ist christus, der sohn der Maria Eine studie zum christus bild des Korans, Bonn 1989. p 118
[۳]-↑ M. Busse, Die Theologischen Beziehung des islams za Judenlum und christentum. Grundlagen p 12 des Dialogs im Koran und die gegenwartige situatior, Darmstadt 1988.
[۴]-↑ Th. Noldeke, Geschichte der Araber und Perser zur zeit der sassaniden, leyden 1879. p 200
[۵]-↑ محمّد از بسياری از آموزههای مسيحی مطّلع بوده است.
[۶]-↑ M. Busse, Die Theologischen Beziehung des islams za judentum und christentum. Grandlagen p 11 des Dialogs im Koran und die gegenwarite situation, Darmstadt 1988.
[۷]-↑ برای اطلاع بيشتر به كتاب Muhamed un der Koran, stuttgart 1980 صفحۀ ۳۰-٢۰ مراجعه شود.
[۸]-↑ برای اطلاع بيشتر به كتاب "قاموس اسلام" سارايوو ۱۹۹۰ صفحۀ ۶٤٧ مراجعه شود.
[۹]-↑ برای اطلاع بيشتر به كتاب Th. Juyboll, Handbuch des islami schengesettzes, leipzig, 1990 صفحات ۱۵٨-۱۳٨ مراجعه شود.
[۱۰]-↑ H. Buss, Die theologrschen Beziehung des islams za Judentum und christentum Crundlagen des Dialogs im Koran und die gegenwartige situacion, Darmstadt 1988. pp 20-24
[۱۱]-↑ Geschichte der stadt mekka. Nach den Arabischen chroniken earbeitet und hrsg v. f. wusten feid, 4. Bd. Leipzig 1861. p 109
[۱۲]-↑ برای توضيح بيشتر به كتاب ذيل مراجعه شود: Der christliche Kult an der vor islamischen kaabs als problem der islam wissen chaft und christlichen theologie, Erlegen 1987. [۱۳]-↑ مانند مورد ۱۱ صفحۀ ۲۳. [۱۵]-↑ S. Hurgonje, Het Mekka nische fest, verspreide Geschriften 1, Bonn und leipzing 1923 pp 1–24 برگرفته از: کتاب آموزههای قرآن پيرامون عيسی مسيح، نوشتۀ سرجان سيميچ، ترجمۀ سعيد نظری، بلگراد: نشر مركز فرهنگی جمهوری اسلامی ايران در بلگراد، ۱۳٨٢
[۱٤]-↑ همان منبع صفحۀ ۲٤
[۱۶]-↑ cl. Schedl, Muhammad und Jesus, wien, 1978. p 447
________________________________________
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر