
اثـــر: سرجان سيميچ
(استاد دانشكده الهيات كليسای ارتدوكس صربستان)
هاشم بنيانگذار قبيله و عبدالمطّلب پدربزرگ محمّد است. از سوی خداوند به عبدالمطّلب پيام رسيد كه خود را در چشمۀ اسماعيل مطهّر كند. (۱ـ موسی ۱۶)
محمّد در سال ۵٧۰ ميلادی چشم به جهان گشود. وی در دوران طفوليّت، پدر و در سن ۶ سالگی مادر خود را از دست داد. عبدالمطّلب پدر بزرگ وی، سرپرستی او را بر عهده گرفت. (او مهمترين شخصيتِ قبيلۀ بنی هاشم به شمار میرفت.) محمّد در سن ٨ سالگی پدر بزرگ خود را نيز از دست داد و ابوطالب، عموی وی سرپرستی او را بعهده گرفت. در سن ٢۵ سالگی با زنی بيوه به نام خديجه وصلت كرد. نتيجۀ اين ازدواج چهار دختر و سه پسر بود. (به سورۀ ٩۳ آيات ۶ تا ٨ مراجعه شود.)
آشنايی با محمّد نه تنها از طريق قرآن بلكه سيره، كمك شايانی به ما میكند. سيره، شرح حال پيامبر است كه ابن اسحاق آن را تأليف و ابن هشام آن را تدوين نموده است. سيره تا به امروز در كتاب طبری حفظ شده است.
"ميرچا ايلياد" میگويد: محمّد پيش از رسيدن به رسالت پيامبری به غار و گوشهای میرفت و در آنجا عزلت میگزيد. كاری كه در ميان اعراب رسم نبود. شايد محمّد از طريق آشنايی با برخی روحانيون مسيحی در طی سفرهايی كه داشته است، برخی از اين رفتارها را آموخته است[۱٧].
"ای جامه بر خود پيچيده، برخيز و مردم را دعوت كن و خدا را سپاس گو". (سورۀ ٧٤ آيه ۱ تا۳)
هنگامی كه اولين وحی بر او نازل شد، سراسر جسم وی تحت فشار وحی قرار گرفت. او تصويری را مشاهده كرد و صدايی را شنيد و بعدها فقط به صدا اكتفا شد. محمّد در همۀ اين احوال بر همه چيزهايی كه روی میداد، آگاه بود. پيامبران پيشين هم، چنين وضعيتی را تحمّل كردند و بیشك وی نيز از آن آگاه بود.
ابلاغ پيام الهی
محمّد در سن ٤۰ سالگی برای اولينبار اقدام به دعوت كرد و مردم را از عقوبت گناهانشان آگاه نمود. محور سخنان او، خالق بودن و قاضی بودن خدا بود. او پيام خداوند را به مردم میرساند. او گفت: "برای در امان ماندن از روز قيامت، مردم بايد به پروردگار خود روی بياورند. در اين صورت، پروردگار نيز مردم را مورد رحمت خويش قرار خواهد داد. اهل مكّه بايد از ثروت اندوزی پرهيز كنند و خدا را همچون خالقی عادل بدانند. خداوند ابدی و ماندنی است ولی ثروت فانی است. كسی كه عمل نيك انجام میدهد، نبايد توقّع پاداش داشته باشد. بلكه بايد اعمال نيك را برای تقرّب به خداوند انجام دهد." (سورۀ ٩٢ آيۀ ٢۰)
معيار اين كه چه عملی اخلاقی است، از طريق روش ثروتاندوزی تجّار مكّه تعيين شد. بنابر اين معيار اخلاقی، خيانت در خريدوفروش، بیاعتماد كردن مردم، تضييع حقوق زنان بيوه و فقرا، به عنوان منكر تعيين شد. پيامبر اسلام همچون روحانيون مسيحی بر گذرا بودن دنيا تأكيد میكرد. انسان بايد سپاسگزار خداوند باشد. زيرا خدا خالق است و انسان به او نيازمند است. شكرگذاری همان عملی است كه كافران آن را انجام نمیدادند.
هجرت از مكّه به مدينه
بازرگانان مكّه از نفوذ و تأثير رسالت پيامبر كه به كاهش تعداد زائران منجر میشد در هراس بودند. محمّد همچنين خطری بزرگ برای ثبات حاكميّت به شمار می رفت. به خاطر همين قبيله بنی هاشم از مكّه رانده شد. و قوانين سختی برای محدود كردن رسالت پيامبر در نظر گرفته شد. در سال ۶۱۵ ميلادی، محمّد ۱۱ خانواده را به كشورمسيحيان اباسين فرستاد و خود در ۱۶/ژولای/۶٢٢ ميلادی به مدينه، هجرت كرد. اين سال آغاز سال تقويمی مسلمانان است. در مدينه دو قبيله عربی و سه قبيله يهودی زندگی می كردند و دارای روابط حسنهای بودند. كسانی كه از مكّه به مدينه آمدند، مهاجرين ناميده شدند. آنها به قبيلهای ملحق شدند كه هيچگاه ارتباط سياسی با مكّه نداشتند. محمّد رهبر سياسی، قاضی و آشتی دهندۀ مردم و اقوام بود. او فقط پيامبر نبود، بلكه فردی مقدّس بود. او نه فقط به دليل پيامبری، بلكه به علت داشتن ويژگیهايی چون باهوشی، شايستگی در فرماندهی نظامی، تيزهوشی سياسی، شهری بودن و قضاوتهای عادلانه، مركز توجّه جامعۀ اسلامی در مدينه بود[۱٨]. مسلمانان و يهوديان به دليل اشتراكات فراوان دينی، جامعهای به نام امّت را تشكيل دادند. فرامين زندگی اسلامِ محمدی در سراسر مدينه چون قوانينی فراگير شد. يهوديان بخشی از جامعۀ اسلامی قلمداد شدند. هر چند محمّد برای جدايی مسلمانان، يهوديان و مسيحيان اقدام نكرد ولی در نهايت پيروان اين سه دين از هم جدا شدند. او بر تشابهات مسلمانان و يهوديان تأكيد كرد و خواست كه از جانب پيروان هر دو دين به منزلۀ يك پيامبر، مشروعيّت داشته و به رسميّت شناخته شود. او تلاش كرد تا توجّه يهوديان را برای حمايت از مسلمانان در جنگ بدر كسب كند.
نماز جمعه كه نزد مسيحيان و يهوديان مرسوم بود، به مسلمانان نيز منتقل شد و آنها نيز به عبادت در اين روز پرداختند. در ابتدا مسلمانان به اورشليم اقتداء كردند و در روز عاشورا همچون مسيحيان روزه گرفتند.
٢ـ٢ يهوديان و مسيحيان
يهوديان و مسيحيان در قرآن به نام اهل كتاب خطاب میشوند. محمّد گفت: "كسانی كه به كتاب خدا معتقدند، در حقيقت اعتقادشان، تضادّی با متون قرآنی ندارد و تفاوت ، تنها در زبان است."
در قرآن، كسانی كه به موسی ايمان آوردند، به نام بنیاسرائيل و يهود خطاب میشوند. استفاده از واژۀ بنیاسرائيل (فرزندان اسرائيل) در گفتههای قرآنی به نظر میرسد به علت كاربرد انجيل از اين واژه است. اين واژه در داستانهای حضرت موسی و يعقوب به كار گرفته شده است. (سورۀ ۱٩ آيۀ ۵٨ و سورۀ ۱٢ آيۀ ۱۶ و سورۀ ۱٩ آيۀ ۶)
در قرآن و انجيل دربارۀ بنیاسرائيل متونی مشاهده میشود ولی قرآن در داستانی از بنیاسرائيل به عنوان افرادی سرسخت كه ايمان نمیآوردند، ياد میكند. انجيل فاقد اين واژهها است[۱٩]. در اين داستان قرآنی، خداوند، نجات مردم را میطلبد ولی مردم ايمان نمیآورند و موسی مردم گناهكار را دعوت به دين خدا میكند. وقتی فرزندان اسراييل پی به گناه خود بردند، در درگاه پروردگار با ذكر همان جملاتی كه حضرت آدم و حضرت نوح از خداوند طلب آمرزش كردند اعلام ندامت میكنند. (سورۀ ٧ آيۀ ۱٤٨) "و قوم موسی در غياب او از زيورهايش، پيكر گوسالهای ساختند كه بانگی (همچون بانگ گاو) داشت، آيا نمیديدند كه با آنان سخن نمیگويد و راهی به ايشان نمینماياند؟ آن را به پرستش گرفتند و ستمكار شدند."
(آيۀ ۱٤٩) "و چون پشيمان شدند، گفتند اگر پروردگارمان بر ما رحمت نياورد، بیشك از زيانكاران خواهيم بود."
بنابر آيات قرآن، سرنوشت فرزندان اسرائيل با عدالت پروردگار، رقم خورد. خداوند، بر آنها به علت ساختن گوسالۀ سامری خشم گرفت، ولی به علت رحم و مهربانی، از گناه آنان چشمپوشی كرد. قرآن، يهوديان دورۀ پيامبر را بنیاسرائيل خطاب نمیكند، بلكه از واژۀ "اليهود" استفاده میكند. در ديدگاه قرآنی يهوديان مدينه در دوران محمّد اهل ايمان نبودند. قرآن پيرامون يهوديان مینويسد: (سورۀ ٢ آيۀ ۱۱۳) "يهوديان گفتند كه مسيحيان بر حق نيستند و مسيحيان گفتند، يهوديان بر حق نيستند، حال آنكه آنان كتاب آسمانی را میخوانند، كسانی هم كه چيزی نمیدانند در روز قيامت، در آنچه در آن اختلاف داشتند، بين شان داوری خواهد كرد."
محمّد در ارتباط، با عدم انعطاف پذيری و كفرورزی يهوديان، موضع خاصی داشت[٢۰]. در همين حال از متون قرآنی، نوعی خشم الهی نسبت به يهوديان استنباط میشود. خشم و دشمنی خداوند در قرآن نسبت به يهوديان به علت تحريف كتاب آسمانی از سوی يهوديان، ذكر شده است. آنها جملاتی را از كتاب آسمانی، تغيير دادند و به مسلمانان گفتند كه اين گفتهها از سوی خداوند است. قرآن در سورۀ ۳ آيه ٧۱ يهوديان را متّهم به خود تفسيری كتاب مقدّس می كند. قرآن در سورۀ ٤ آيۀ ۱۶۱ يهوديان را متّهم به دريافت ماليات میكند. در سورۀ ۳ آيۀ ٧۵ يهوديان متّهم به عدم امانتداری و دزدی میشوند[٢۱].
قرآن خطاب به يهوديان گناهكار در سورۀ ٤ آيۀ ٤۶ مینويسد: "از يهوديان، كسانی هستند كه كلمات را (به نادرستی) جابجا میكنند و از راه زبان بازی و برای طعنهزدن به دين (اسلام) (به زبان) میگويند شنيديم و (در دل میگويند) نپذيرفتيم و بشنو سخن ما و نشنيده بگير و راعنا (به شيوۀ نادرستی) میگويند، حال آنكه اگر میگفتند، شنيديم و اطاعت كرديم و (سخن ما را بشنو و در (كار) ما بنگر، برای آنان بهتر و استوارتر بود، ولی خداوند آنان را به سبب كفرشان دچار لعنت خويش ساخته و از اين رو جز اندكی ايمان نمیآورند."
قرآن به يهوديان و مسيحيان غيرمؤمن لقب نصاری داده است. اين واژه كه از سوريه سرچشمه گرفته است، پيش از آن به مسيحيانی كه در سرزمين پارس میزيستند، اطلاق میشد. مسيحيانی كه در بخش شرقی حكومت بيزانس بودند، به نام مسيحيان رومی خطاب میشدند[٢٢].
ديدگاههای منفی كه يهوديان همواره عليه مسيحيت ذكر میكردند، در قرآن نيز پيرامون مسيحيان به ميان آمده است. در قرآن نام پيامبران مسيحی متعددی آمده است. مانند نوح، ابراهيم، موسی و عيسی. قرآن دربارۀ آدم میگويد كه يكتاپرست و اولين پيامبر و بنيانگذار اولين امّت است. قرآن انسانها را به دو دسته مؤمن و غيرمؤمن تقسيم كرده است.(سورۀ ٤٢ آيۀ ۱۳)
ديدگاه قرآن نسبت به روحانيون مسيحی قابل توجه است.(سورۀ ۵ آيات ٨۳ و٨٢) "يهوديان و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان میيابی، همچنين مهربانترين مردم را نسبت به مؤمنان كسانی میيابی كه میگويند ما مسيحی هستيم، اين از آن است كه در ميان آنان كشيشان و راهبانی هستند و نيز از آن روی است كه كبر نمیورزند."
ديدگاههای منفی قرآن نيز نسبت به حيات اخلاقی مسيحيان قابل تأمل است. (سورۀ ٩ آيۀ ۳٤)
همانطور كه مشاهده میشود، مسيحيان و يهوديان به دستورات و فرامينی كه خداوند به آنها ابلاغ كرده است، عمل نمیكنند و فاقد ايمان كامل هستند. (سورۀ ۵ آيۀ ۵٧)
۳-٢ اختلافات مسلمانان با مسيحيان و يهوديان
محمّد كوشش كرد از طريق مدارك و ادله حقيقت پيامبری خود را ثابت كند. توحيد محور اصلی قرآن است. راه حقيقی، وحی واحد، دين واحد، مراسم مذهبی واحد، و تفكر واحد همه نشانگر ذات و حقيقت اسلام است. هر كسی پيش از تولّد به علت ذكر كلمۀ شهادت، حتی در گهوارۀ كودكی بر حقيقت خدا آگاه است. (سورۀ ٧ آيۀ ۱٧٢)
انسان دارای فطرت است و بر اساس فطرت به محض چشم به جهان گشودن، مؤمن است. (سورۀ ۳۰ آيۀ ۳۰) اين نشانگر آن است كه انسان به واسطۀ فطرت، يكتاپرست است نه به دليل اعتقاد، زيرا انسان حامل فطرت است. پيامبر موظّف است، مجموعۀ آگاهیهای پراكنده و نامنظم را نظم بخشد و روشنايی، يكدلی و وفاق را به ارمغان آورد.
قرآن، به جز مسيحيت و يهوديت، واژههايی چون زرتشت را نيز ذكر میكند. اسلام بر يك راه و مسير و هدف تأكيد میكند. همان مسير و هدفی كه پيامبران پيشين برای ابلاغ به آن كوشش كردند. محمّد همان سخنانی را به زبان میآورد كه پيامبران پيشين برای اقوام خود بيان میكردند. محمّد كلام جديد نمیگويد و اسلام دين جديدی نيست. به عبارتی محمّد انجيل و تورات را هماهنگ و منتقل میسازد (سورۀ ۵ آيۀ ٤٤)
قرآن واژۀ انجيل را مفرد بكار میبرد. براساس آموزههای محمد كتاب انجيل تحريف شده است و براساس آموزههای اسلام اين كتاب منطبق با قرآن نيست. محمّد يهوديان را دعوت به پذيرش قرآن میكند. (سورۀ ۱۰ آيۀ ٩٤)
قرآن در مجموع به علت تشابه ميان رسالت پيامبران و كتابهای مقدّس دعوت به اتّحاد میكند. (سورۀ ۳ آيۀ ٨٤)
هر چند راه حلها متفاوت است ولی هدف يكی است. زيرا خداوند واحد است و همتا ندارد. (سورۀ ٢٩ آيۀ ٤۶)
ظاهراً اين اتّحاد و امتداد حقيقت، نشانگر بهرهگيری قرآن از تورات و انجيل است. (سورۀ ٧ آيۀ ۱۵٧)
در قرآن بر تأكيد عيسی بن مريم نسبت به ظهور محمّد اشاره شده است. (سورۀ ۶۱ آيۀ ۶)
"و چنين بود كه عيسی بن مريم گفت ای بنیاسرائيل من پيامبر خداوند به سوی شما هستم و استوار دارندۀ توراتی كه پيشاروی من است و بشارتگر به پيامبری كه پس از من میآيد و نامش احمد است، آنگاه چون برايشان پديدههای شگفتآور آورد، گفتند اين جادويی آشكار است."
قرآن دربارۀ مسيحيان و يهوديان در سورۀ ۵ آيۀ ۱٨ مینويسد: "و يهوديان و مسيحيان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم، بگو پس چرا شما را به خاطر گناهانتان عذاب میكند، آری شما هم انسانهايی هستند از همان دست كه آفريده است، هر كس را كه بخواهد میآمرزد و هر كس را كه بخواهد، عذاب میكند و فرمانروايی آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست از آن خداوند است و مسير بازگشت به سوی اوست."
قرآن مینويسد مسيحيان هرچند به انجيل معتقدند ولی به اين اعتقاد، مؤمن نيستند. دربارۀ يهوديان مینويسد، فقط افرادی انگشتشمار به تورات معتقد هستند و به آن عمل میكنند بنابر نوشتۀ قرآن يهوديان، تورات را تحريف كردهاند. (سورۀ ٢ آيۀ ٧۵) "آيا اميد داريد كه (يهوديان) به (حقانيّت) شما ايمان آورند، حال آنكه گروهی از آنان كلام الهی را میشنيدند و پس از آنكه آن را درمیيافتند، آگاهانه دگرگونش میساختند."
قرآن انتقادات بسياری نسبت به يهوديان مطرح میسازد. از آنها به عنوان افرادی منافق، خائن و كسانی كه به عهد و پيمان پای بند نيستند، ياد میكند. خداوند آنها را به جزای خود خواهد رساند. (سورۀ ٩٨ آيۀ ۶)
در سال ۶٢٤ ميلادی قبلۀ مسلمانان دچار تحوّل میشود. كعبه محور سياسی و دينی اسلام میشود. مسيحيان و يهوديان ادّعا داشتند كه از ابراهيم سرچشمه گرفتهاند و محمّد مدّعی بود كه مسلمانان اعم از نظر جسمی و معنوی از ابراهيم ريشه گرفتهاند. (سورۀ ۳ آيات ۶۵ و ۶۶)
بنابر اعتقاد انجيل، ابراهيم از نياكان يهوديان است و دورۀ حيات وی پيش از انجيل و تورات بوده است. بنابر آيات قرآنی، ابراهيم يكتاپرست بوده است و ابراهيم يكتاپرست با ابراهيم مسيحيت و يهوديت تفاوت میكند[٢۳]. سياست محمّد مبتنی بر بازگشت به دين ابراهيم بوده است.
بنابر اعتقاد محمّد مسلمانان در برخورداری از دين چون مسيحيان و يهوديان حق دارند. محمّد به مخالفين خود میگفت، برای اثبات سخن خود، دليل و مدرك بياوريد. او خطاب به مسيحيان و يهوديان گفت: "شما حق نداريد خود را برتر بشماريد."
٤ـ٢ مواضع و ديدگاههای ضدّ مسيحی
ديدگاههای محمّد مدتهای مديدی نسبت به مسيحيان دوستانه بوده است. اگر چه مواردی در آموزههای مسيحی در مقايسه با آموزههای اسلامی تفاوت داشت، ولی هيچگاه تأثيری بر روند دوستی و تساهل ميان پيروان اين دو دين نداشت. محمّد در اواخر عمر، به علل گوناگون، ديدگاههای منفی نسبت به مسيحيان ابراز كرده است. او قصد داشت اسلام، حاكميت شبه جزيره را به دست بگيرد. به همين دليل يهوديان و مسيحيان، از حمايت جامعۀ اسلامی برخوردار نبودند. اسلام، مسيحيان را به مسيحيان نيك و بد تقسيم كرده است.
مسيحيان نيك
مسيحيان نيك كسانی هستند كه از اعماق قلب به مسيح معتقدند. (سورۀ ۵٧ آيۀ ٢٧)
زندگی روحانی مسيحی در قرآن از جايگاه مثبتی برخوردار است. (سورۀ ۱٤ آيۀ ۳۶ و ۳٧)
مسيحيان نيك از نظر اسلام، كسانی هستند كه به قرآن نيز معتقدند.(سورۀ ٢٧ آيۀ ۵٢ و ۵۳)
محمّد به اين دسته از مسيحيان سفارش میكند كه اسلام را بپذيرند.(سورۀ ٧ آيۀ ۱۵٨)
شبيه چنين سخنی در سورۀ المائده نيز ذكر شده است. (سورۀ ۵ آيۀ ٨٢)
مسيحيان شرّ
مسيحيان شرّ كسانی هستند كه مسيحيت را تنها راه دستيابی به سعادت تلقی میكنند. مسلمانان بايد در برخورد با آنها موارد ذيل را رعايت كنند: (سورۀ٢ آيۀ ۱۳٧) "پس اگر به مانند آنچه شما ايمان آوردهايد، ايمان آورند، راهياب شدهاند و اگر روی برتافتند، بیشك در ستيزند، خداوند تو را در برابر آنان حمايت كند، و او شنوای داناست."
بعد از گسترش اسلام به سرتاسر شبه جزيره، محمّد میخواست، انتقادات خود را نسبت به مسيحيت، افزايش دهد. زيرا وی برخی آموزههای مسيحی را در انطباق با اسلام نمیديد.
(سورۀ ۵ آيۀ ٧٧) "بگو ای اهل كتاب به ناحق در دينتان از حدّ و حقّ نگذريد و از هوی و هوسهای كسانی كه در گذشته هم خود گمراه شدند و هم بسياری را گمراه كردند، و از راه راست به دور افتادند، پيروی نكنيد."
"آ.ت كوری" در كتاب "اسلام" مینويسد: "چون آنها بر عقيده خود استوار ماندند، در نظر مسلمانان، افرادی شرّ تلقّی شدند. مسيحيان سعی كردند مسلمانان را به انحراف بكشانند[٢٤]."
در برخی بخشهای سورۀ ۵، مسيحيان هم رديف بتپرستان و افرادی شرّ هستند و بهشت به آنها تعلّق نخواهد گرفت. (آيۀ ٧٢) "به راستی كسانی كه گفتند، خداوند همان عيسی بن مريم است، كافر شدند، حال آنكه مسيح میگفت: ای بنیاسرائيل خداوند را كه پروردگار من و شماست، بپرستيد، كه هر كس به خداوند شرك آورد، بهشت را بر او حرام میگرداند و سرا و سرانجام او دوزخ است و ستمكاران ياورانی ندارند." (آيه ٧۳) "به راستی كسانی كه گفتند خداوند يكی از (اقانيم) سه گانه است، كافر شدند و خدايی جز خداوند يگانه نيست، و اگر از آنچه میگويند باز نايستيد، كافرانشان به عذابی دردناك دچار خواهند شد[٢۵]. مطالبی مشابه در سورۀ ۵ آيۀ ۱۱۶ و ۱۱٧ نيز ذكر شده است.
در سال ۶۳۰ و ۶۳۱ ميلادی، محمّد به جنگ با مسيحيان شمال پرداخت و تبوك را تصرّف كرد. او با مسيحيان به تفاهم رسيد و تفاهمنامهای را با مسيحيان به امضاء رساند. سپس مسيحيان نجران نيز به نوعی خودمختاری از سوی محمّد نائل آمدند.
در سال ۶٢٨ ميلادی، مسلمانان عليه يهوديان در مناطق خيبر و فدك به جنگ پرداختند و سرانجام برای پايان بخشيدن به جنگ به تفاهم رسيدند. يهوديان هر چند به امنيّت و خودمختاری رسيدند ولی بايد بخشی از عايدات خود را به مسلمانان میدادند. يهوديان و مسيحيان رفته رفته جايگاه سياسی خود را از دست دادند ولی هيچگاه مجبور به پذيرش اسلام نشدند.
قرآن (القرآن) كتاب زمزمه از ريشۀ قراء به معنی خواندن است. واژههای مرگ، قيامت، عروج، قضاوت، آسمان و جهنّم در قرآن به طور مكرّر مورد بحث قرار گرفته است. سوره میتواند نوعی از انواع ادبی باشد كه حاوی اينگونه مسايل است: داستان پيامبر، داستان روز قيامت، داستان مربوط به برحذر داشتنها، داستانهای تصويری، امر به معروف و نهی از منكر، پندهای اخلاقی، قواعد حقوقی.
قرآن كتابی نو برای انسانهايی بود كه در آن زمان میزيستند. قرآن به مؤمنين فقط رفتن به مسجد را سفارش نمیكند، بلكه خواندن قرآن را نيز مورد تأكيد قرار میدهد، زيرا از اين روش میتوان به قلب سليم دست يافت. مؤمنين رحمت خداوند را احساس میكنند. همانطور كه در حديث گفته شده است: هر كس قرآن بخواند گويی با من سخن گفته است و من با او گفتگو كردهام."
قرآن بطور مكرّر در انواع نيايشها، به منزله كتابی است كه موجب نجاتبخشی فرد میشود. مسلمان در نماز، احترام و ترس خود را نسبت به خدا اظهار میكند. مؤمن نبايد در هنگام نماز، جملاتی خارج از قرآن بر زبان براند.
"ميرچا الياده" در كتاب "سيری بر دنيای اديان" میگويد: "دو موضوع بسيار مهم در قرآن، توانايی خدا و يكتايی، و سرنوشت طبيعت و انسان و رابطه فرد با خدا است. خدا تنها خالق انسان، جهان و ارواح است.
در اسلام برای خدا صفات آگاه و توانا به كار برده شده است. انسانها بندگان خدا و دارای اراده هستند و البته به هر آن چه خدا میگويد گوش فرا نمیدهند، زيرا تحت وسوسههای شيطانی قرار دارند. ابليس فرشتۀ خداوندی بوده است ولی به علت تمرّد از دستور خداوند كه همانا تعظيم بر انسان بود از درگاه خداوند طرد شد[٢۶].
"شميل" میگويد: "كسانی كه به خدا ايمان میآورند، جزو مقرّبان درگاه او میشوند[٢٧]."
قرآن حيات دنيوی و اخروی را مرتبط با يكديگر میداند. (سورۀ ۱۰ آيۀ ۵٧)
اين آيه همچنين نشان میدهد كه قرآن حامل عناصر مسيحشناسی نيز هست. نبايد عيسی را با محمّد مقايسه كنيم، بلكه بايد عيسی را با قرآن مقايسه كنيم. عيسی در ديدگاه مسيحيت، كلام خداوند است كه به صورت جسم درآمده است. قرآن نيز مجموعۀ كلام خداوند است.
رسول و نبی
يكی از شاخصهای ايمان به اسلام، ايمان به پيامبر و قرآن است. رسول و نبی به معنای پيامبر هستند. تفاوت ميان رسول و نبی در اين است كه رسول پيام كتبی میآورد[٢٨]. پيامبر فرستاده شده است تا پيامِ خدای واحد را بيان كند. پيامبر، راه حقيقی را برای ايمان آوردن مردم به خدا نشان میدهد. همه پيامبران، پيامآور يك حقيقت هستند، محمّد همان پيامی را ابلاغ كرد كه پيامبران پيشين ابلاغ كردند. برخی از اين پيامبران در قرآن جايگاه ويژهای را دارا هستند. عيسی با لقب المسيح ذكر میشود. برخی از پيامهای پيامبران، مرتبط با داستانهايی است كه با ديگر داستانها مخلوط و در قرآن نوشته شدهاند.
تورات، كتابی است كه تاريخ نجاتبخشی را منعكس میكند ولی قرآن با بهرهگيری از داستانهای پيامبران، مردم را به راه حقيقی و سعادت دعوت میكند.
٢-۳ ديدگاههای علوم مربوط به آخرت
قرآن وجود خدا را به روشی ديالكتيك بيان میكند. قرآن نه تنها بر دانشِ فطری بشر، بلكه بر فهمِ طبيعی نيز تأكيد میكند. خدا يكتاست (اَحَد) فرزندی ندارد (لم يلد) و كسی به او در امر خلقت ياری نمیكند. (سورۀ ۱٧ آيۀ ۱۱۱) "و بگو سپاس خداوندی را كه نه فرزندی برگزيده و نه در فرمانروايی شريكی دارد و نه از سر ناچاری دوستی دارد و او را چنانكه بايد و شايد بزرگ بشمار."
محور سخن پيامبر و قرآن ايمان به خدای واحد است. مسيحيت بر تثليث استوار است. دين اعراب چند خدايی بود امّا اسلام بر يكتاپرستی تأكيد دارد. بنابر آيات قرآنی، دادن ويژگی غيرقرآنی به خداوند قابل بخشش نيست. قرآن، اعتقاد به چند خدايی را امری عبث میشمارد و اين خدايان را، ناتوان میداند. آنها نه تنها به ديگران، بلكه به خود نيز نمیتوانند، كمك كنند. (سورۀ ۳۵ آيۀ ۱٤)
خدايان حتی در روز قيامت هم نمیتوانند، سودی به حال انسانها داشته باشند. خدايان در تلاش هستند تا برجهان حكومت كنند و در صورت حكومت، يقيناً، جهان خسارت خواهد ديد. در اين آيات، آموزههای مسيحی، مبتنی بر تريادلوژی (تثليث) نيز ذكر میشود. (سورۀ ٤ آيۀ ۱٧۱)
پديدۀ خلقت و ابعاد آن
اساس دين اسلام ايمان به توانايی خلاقيّت و قدرت آفرينش خداوند است. قرآن از طريق سنّت فطرت، پديدۀ قدرت آفرينش را با اسلام متّصل میكند. اسلام، دينی آفريننده تعريف شده است. در قرآن، مباحثات كلّی پيرامون آفرينش، همچنان كه در تورات است، صورت نگرفته است. قرآن در اين زمينه، بيشتر به انواع تحسينها و سرودها، پرداخته است. خداوند در سورهها پيرامون گذشته و حال، فراوان میگويد و خالق را به عنوان آورندۀ سعادت و نيكبختی ذكر میكند. قرآن، بر آفرينندگی زمين و آسمانها توسط خداوند اشاره میكند. آن چه را كه خدا آفريده است، هماره میبينيم و احساس میكنيم[٢٩]. اين موضوع در قرآن به دو روش منعكس شده است. (سورۀ ۵۰ آيۀ ۳٨) "و به راستی كه آسمانها و زمين و مابين آنها را در شش روز آفريديم و به ما هيچ ماندگیای نرسيد."
در برخی آيات بر واژه هفت آسمان، تأكيد میشود. (سورۀ ۶۵ آيۀ ۱٢)
حاكميت نظم در آفرينندگی خداوند، در اين سورهها بيان شده است. (سورۀ ۶٧ آيۀ ۳)
روش آفرينندگی جهان در داستان كوزهگری كه آثار زيبايی را میآفريند، بيان میشود. (سورۀ ٤۰ آيۀ ۶٤ و سورۀ ٩۵ آيۀ ٤)
خداوند ابتدا میآفريند و سپس روح خود را بر آن میدمد. (سورۀ ۱۵ آيۀ ٢٩) "پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دميدم، برای او به سجده درافتيد."
در هيچ جای قرآن، سخنی از شباهت جسمی انسان نسبت به خداوند، نرفته است. انسان در قرآن به نام خليفۀ خداوند ذكر میشود. (سورۀ ٢ آيۀ ۳۰) خداوند، آدم را آفريد و به او اجازه داد كه حيوانات را نامگذاری كند و هر نام كه میخواهد بر آنها بگذارد.
مسلمانان معتقدند كه ايمان و اخلاق در هنگام آفرينش به آنها اعطاء شده است و اين از طريق دميدن روح خدا در انسان ميسّر شده است.(سورۀ ٢ آيۀ ۱۱٧)
هر آن چه كه بوده و هست، و آغاز داشته و دارد، نشانگر فعاليت ممتد پروردگار خالق است[۳۰]. انسان قادر به تداوم حيات خود نيست، به همين دليل به خداوند نيازمند است. در سورۀ ۱۶ بر سپاسگزاری همه روزۀ انسان نسبت به آفرينندگی خداوند، سفارش شده است. خداوند همچون پدری است كه به فكر بندگان خود است. هرچند، مسلمانان به خدا لقب پدر نمیدهند. (سورۀ ۱۶ آيۀ ۱ تا٨)
خداوند به همه چيز كه در جهان است میانديشد و حيوانات نيز از اين توجّه و عنايت مستثنی نيستند. (سورۀ ۱۱ آيۀ ۶) "خداوند بر همه چيز آگاه است و هر چه را از روی حكمت میآفريند. الله حيات میدهد و او ميزان حيات هر موجودی را تعيين میكند."
(سورۀ ٩ آيۀ ۵۱) "بگو هرگز چيزی جز آنچه خداوند مقرّر داشته است، به ما نمیرسد بگو كه از مؤلای ماست و مؤمنان بايد بر خداوند توكّل كنند."
خداوند، هدايت میكند و معنابخش حيات انسان است. (سورۀ۶ آيۀ ۳٩)
در قرآن، اين خداوند است كه تصميم میگيرد و توانايی تصميم توسط انسان، تكذيب شده است. با اين حال در برخی آيات بر اراده و عزم انسان تأكيد میشود. خطا از سوی قرآن نيست، بلكه مفسّرين و الهيون اسلامی در اين زمينه گاه دچار مغالطه شدهاند.
(سورۀ ۱۶ آيۀ ٩۳) "و اگر خداوند میخواست، شما را امّت يگانهای قرار میداد، ولی هر كه را بخواهد، بی راه میگذارد، و هر كه را بخواهد به راه میآورد، و از چون و چند آنچه میكرديد، از شما خواهند پرسيد."
در قرآن ايدهای پيرامون فعاليت روح خدا وجود دارد كه با تئولوژی يونانی در زمينۀ لوگوس و الهيات و لغات يهودی تشابه دارد.
(سورۀ ٤۱ آيۀ ۱٢) "آنگاه آنها را به صورت آسمانهای هفتگانه در دو روز استوار كرد و در هر آسمانی، امرش را وحی كرد، و آسمان فرودين را به چراغها(ی ستارگان) آراستيم و آن را محفوظ داشتيم، اين اندازه آفرينی (خداوند) پيروزمند داناست."
توجه دائمی خالق به آن چه خلق كرده است، از طريق بخشش و كمك به انسان، نمود میيابد. انسانهايی كه از نعمت خداوند، بهرهمند شدند، بايد سپاسگزار او باشند. (سورۀ ۱۶ آيۀ ۱٨)
در قرآن ارتباطی ميان خداوند و دستورات او مشاهده میشود. به عبارت ديگر ميان كلام خدا و روح او. ارتباطی وجود دارد.
قرآن، كتابی است، كه ويژگی بخشندگی خداوند را به نمايش میگذارد. بخشندگی خداوند، با ايدۀ آفرينش جهان مرتبط است. (سورۀ ۱٧ آيۀ ٨۵)
تنوع آفرينش، با بهرهگيری از آيات و نشانههايی، نشان داده شده است. اين نشانهها در اطراف ما ديده میشود. انسان از طريق همين نشانهها، كه عناصر منطقی هستند، میتواند پی به وجود خالق ببرد. (سورۀ ٤۵ آيات ۳ تا ۶)
در برخی سورهها، لزوم درك خالق از طريق منطق و فهم، بيان شده است. سورۀ ۱۶ آيۀ ٤٤ (تفكّر)، سورۀ ۱۶ آيۀ ۶٧ (فهم) و سورۀ ۱۱ آيۀ ۵۱ (درس عبرت گرفتن).
از نظر الهيات، اين نشانهها، كليد بيان حقيقت در قرآن هستند. در اين نشانهها، معنای آفرينش خداوند، و همينطور محتوای آيات و ابعاد آفرينش مشخّص میشوند. آيات قرآنی نه فقط بيان صفات خداوند، كه علائمی برای شناخت او قلمداد میشود. در آيات قرآنی، دلايل آفرينش، توسط خداوند نيز بيان شده است. پيامبران از طريق اين نشانهها بر اثبات وجود خداوند، پافشاری میكردند. قرآن بر بیهمتايی خداوند و انواع ويژگیهای او اشاره میكند:
هيچكس مانند او نيست (سورۀ ٤٢ آيۀ ۱۱)، خداوند خالق است (الباری)، خداوند در روز جزا حضور دارد (سورۀ ٢ آيۀ ٢۱۰)، خداوند دارای جايگاه والا است (سورۀ ٢ آيۀ ٢۵۵)، هيچ كس نمیتواند مانند او غضب كند (سورۀ ٨٩ آيۀ ۱۳ و ۱٤)، خداوند آگاه است (سورۀ ۳۵ آيۀ ۳٨)، خداوند قادر است (سورۀ ۶٤ آيۀ ۱٨)، خداوند دانا است.(سورۀ ۶٤ آيۀ ۱٨)
قرآن پيرامون خداوند و زيباترين نامهای او سخن میگويد. (سورۀ ٧ آيۀ ۱٨۰)
آگاهی و قدرت و ديگر صفات واژههايی هستند كه به طور مكرّر در قرآن ذكر شدهاند. اين ويژگیهای خداوند، زمينههای مباحثات و گفتگوهای بسياری را در الهيات اسلامی، فراهم كرده است. خداوند چون خالق انسان در جهان است، می تواند، در روز جزا، آدميان را پيرامون اعمالشان در دنيا مورد بازخواست قرار دهد. در قرآن آفرينش و قضاوت، دو واژۀ مرتبط با هم هستند. آفرينش انسان، دارای حكمت بوده است و خداوند، انسان را برای همۀ آن چه كرده است، مسئول میداند.(سورۀ ٧۶ آيۀ ٢)
جهان بينی اسلامی رابطۀ دنيا و آخرت را روشن میسازد.(سورۀ ۶ آيۀ ۳٢) " و زندگی دنيا بازيچه و سرگرمی نيست، و سرای آخرت برای پرهيزگاران بهتر است. آيا نمیانديشيد؟"
بنابر ديدگاه قرآنی كافران، دنيای فانی را مقدّم میشمارند و به آخرت ايمان نمیآورند. پيش از روز جزا، حوادث ناگواری بر روی زمين روی خواهد داد. حوادثی كه مربوط به جهان است. كوهها، درياها، خورشيد، ماه و ستارگان، از بين خواهند رفت. حوادثی كه از نظر معنايی، معكوس آفرينش است. آن چه خدا آفريده است، از بين خواهد رفت.
در قرآن، آن روز به نامهای «روز جزا»، «روز قضاوت»، «روز رستاخيز»، «لحظۀ آن روز» و همينطور واژههايی چون، محاكمه، تخريب، ورود به بهشت و ورود به جهنّم، نامگذاری شده است.
مردگان از قبور برخواهند خواست و برای پاسخگويی نسبت به اعمال خود در دادگاه عدل الهی حضور خواهند يافت. قرآن نمادهايی از طبيعت را برای قانع كردن مكّيان ذكر میكند، تا رستاخيز مردگان و محاكمه را به اثبات برساند.
قرآن، آفرينش جهان را با زنده شدن مردگان كه آفرينش دوم است، مرتبط میداند. قرآن، برای اثباتِ زنده شدن مردگان، از نشانهها و پديدههای طبيعت استفاده میكند. بارش باران بر زمين خشك و رويش گياهان از اين جمله است. (سورۀ ٢٩ آيۀ ۵ تا ٧)
چون خداوند، زندگی را به انسان ارزانی داشته و حيات را در رحم مادر به جنين مُتعلّق كرده است، به همين دليل، او نيز تعيين كنندۀ زندگی و سرنوشت است.
در برخی آيات قرآنی، ارتباط آفرينش اول و آفرينش دوم (رستاخيز مردگان) بيان شده است. روز جزا، با انگيزههای متفاوتی منعكس شده است: نفخۀ صور و ترازو. اعمال انسان در اين ترازو اندازهگيری خواهد شد. هركس فقط مسئول رفتار خود است.
خداوند در سورۀ ۵۶ آيۀ ٢٧ از فرجام سعادتمندان و در سورۀ ۵۶ آيۀ ٤۱ از عاقبت خاسرين سخن به ميان میآورد[۳٢].
قرآن، عدالت را در اين روز ملكۀ دادگاه الهی میداند و هر كس در آن روز به ميزان اعمال خود، پاداش خواهد گرفت و يا مجازات خواهد شد. (سورۀ ٤۱ آيۀ ٤۶) "و هركس كه كاری شايسته كند، به سود خود اوست، هر كس كاری بد پيش گيرد، به زيان خود اوست، و پروردگارت در حق بندگان ستمگر نيست".
بعد از پايان دادگاه، افراد رهسپار بهشت و يا جهنّم خواهند شد. هر عمل شرّی، متوجۀ خود فرد و هر خيری از سوی خداوند است. (سورۀ ٤ آيۀ ٧٩)
در الهيات اسلامی، بحث خلود جهنّم و بهشت مورد بررسی قرار گرفته است.(سورۀ ۱۱ آيۀ ۱۰٧) " پيوسته تا زمانی كه آسمانها و زمينی وجود دارد، در آن هستند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، كه پروردگارت هرچه خواهد همان تواند كرد."
موضوع رؤيت خداوند، در دنيای آخرت، مبهم باقی مانده است. در قرآن دو ديدگاه وجود دارد. در يك ديدگاه، ديدن خداوند، امری محال است. (سورۀ ۶ آيۀ ۱۰۶) در ديدگاه ديگر، خداوند قابل مشاهده است. (سورۀ ٧۵ آيۀ ٢۳)
در قرآن، تفكّر پيرامون خداوند در قالب تحسين و ذكر عظمت او مطرح شده است. (سورۀ ٢ آيۀ ٢۵)
در قرآن از واقعۀ روز قيامت و دادگاه عدل الهی، در قالب موضوعات كلّی بيان میشود. قرآن و انجيل منابع غيرانجيلی، با راههای متفاوت ولی با هدف مشتركی به اين موضوع مینگرند.
نجاتبخشی و گناه، نوعی نگرش به تصوير انسان
قرآن، انسان را موجودی میداند كه به خوبی خلق شده است. (سورۀ ٩۵ آيۀ ٤)
همۀ آن چيزهايی كه خداوند خلق میكند، خوب است و بد در آن راهی ندارد. انسان از نظر طبيعی موجودی ضعيف است، به همين دليل خدا به او ياری میرساند. انسان گرايش به اعمال شيطانی دارد. (سورۀ ۱٢ آيۀ ۵۳) " و من خود را مبرّا نمیشمارم، چرا كه نفس (آدمي) بدفرماست، مگر آنكه پروردگار رحمت آورد، كه پروردگار من بخشندۀ مهربان است.
شيطان، انسان را به گناه تشويق میكند و به او اميد و وعدۀ دروغين میدهد. خداوند، ضعف انسان را در هنگامی كه آدم را آفريد، نشان داد. (سورۀ ٢۰ آيۀ ۱۱۵)
بنابر آيات قرآنی، نجات انسان، به رابطۀ سازنده (خالق) و ساخته شده (مخلوق) بستگی دارد. در ديدگاه اسلام، مخلوقی كه به خداوند روی بياورد و از او طلب ياری كند، نجات خواهد يافت. انسان به ياری خداوندِ قادر، متكامل میشود[۳٢].
خداوند، در هنگام آفرينش انسان، در درون او، بذر نجات را میكارد. انسانی كه طی حيات خود، نجاتبخشيده میشود، پی به رمز آفرينش خود نيز میبرد (سورۀ ۳۰ آيۀ ۳۰)
انسان در مسير نجات، به بندگی و خدمتگزاری خود ادامه میدهد و از نظر طبيعی، مخلوقی نيك است. گناه، معلول تمرّد از دستور خداوند است. چون انسان به خاطر ارتكاب به عمل گناه از بهشت رانده شد.(سورۀ ٧ آيۀ ۱۶ و ۱٧)
هنگامی كه انسان مرتكب عمل گناه میشود، در حقيقت به خود زيان رسانده است، نه به خدا. (سورۀ ٤۱ آيۀ ٤۶)
در قرآن، تاريخ گناه و تمرّد انسان از خداوند ذكر شده است. عقيدهای كه بر خلاف وحدانيّت خداوند، بيان میشود، كفر و شرك ناميده شده است. در قرآن كفر و شرك، غيرقابل آمرزش است، زيرا بر خلاف دستور خداوند عمل شده است.
اسلام، گرايش به يافتن حقيقت مطلق دارد و آن چه را كه مسيحيت و يهوديت در اين حوزه میگويند، تكذيب میكند[۳۳]. بنابر آيات قرآنی، انسان مسئول نجاتِ خود است و رابطی ميان انسان و خدا، وجود ندارد. به عبارتی نيازی به وجود روحانی مذهبی، برای اتّصال مردم به خدا نيست. آيينها و نيايشهای مذهبی، نشانگر ارتباط ميان انسان و خداوند است. در مذهب شيعه، اما، تضمينی برای نجات ديده میشود و رابط و پيوندی ميان انسان و خداوند وجود دارد. در هنگام حضور محمّد در مدينه، چنگ زدن به ريسمان الهی برای يافتن نجات، مورد تأكيد اسلام بود. اگر كسی به جامعۀ اسلامی، ملحق میشد، نجات میيافت. امروز رمز نجات، در اجرای امر پروردگار نهفته است. در گذشته، گرايش به پروردگار به علت نياز درونی به پروردگار بود. بعدها نه اين نياز درونی، بلكه قوانين بيرونی، انسان را به اطاعت و بندگی كشاند. در انسان، عناصری از سرنوشت حضرت آدم وجود دارد. حضرت آدم گناه كرد و از خداوند طلب آمرزش نمود. در قرآن توبه و طلب بخشش، البته نه به آن روش كه در مسيحيت و يهوديت وجود دارد، مطرح است. در قرآن، گناه و طلب آمرزش، در رابطۀ ميان انسان و خداوند، ارزيابی شده است. قرآن، الله را مهربان و بزرگتر معرفی میكند. گناه و طلب آمرزش با اين ويژگیها پيوند خورده است. (سورۀ ۳٩ آيۀ ۵۳ و سورۀ ٤ آيۀ ۱۱۰)
از اين كه خداوند، بخشنده و مهربان است، بخشش همۀ گناهان، استنباط نمیشود. خداوند، متكبّرين را نمیبخشد. (سورۀ ٤ آيۀ ٤٨)
در قرآن، روی آوردن گناهكار به خداوند، نشانگر برقراری رابطۀ نوين ميان انسان و خداوند است. جرم و بخشش در شكل اين رابطه، بسيار مهم است. گناه به خداوند، آسيب نمیرساند، بلكه فرد گناهكار، آسيب میبيند. (سورۀ ۵ آيۀ ۳٩)
بازگشت دوباره به سوی خدا، تركيبی جديد ميان خالق و مخلوق فراهم میآورد. در قرآن، مثالهای فراوانی پيرامون پيوستن گناهكاران به صفوف انسانهای نيكوكار، ديده میشود. مانند اسطورههای انجيل، حضرت داوود و سليمان. (سورۀ ۳٨ آيۀ ٢٤ و ٢۵ و ۳۵)
در آيهای از قرآن، نماز در اول و آخر روز برای آمرزش گناهان سفارش شده است. (سورۀ ۱۱ آيۀ ۱۱٤)
پيرامون ابلاغ حقيقت خدا
در اسلام، رموز مقدّس وجود ندارد. انسان از طريق اجرای اوامر پروردگار، مقرّب درگاه او میشود. در سدۀ نهم، آموزشی ملاحظه میشد كه از آن به نام «الاعجاز» ياد میشد.
قرآن قابل تحريف نيست و هيچكس نمیتواند، آياتی شبيه آن را بسازد. عدم توانايی انسان مبنی بر نوشتن كتابی كه شبيه قرآن است، نشانگر آن است، كه قرآن ساخته و پرداختۀ بشر نيست. قرآن بر معجزۀ پيامبر، تأكيد میكند.
در تعاليم اسلامی، نقش محمّد در نزول وحی بسيار مهم بوده است. نوشتههای قرآنی، فقط از سوی پروردگار میباشد و انسان در ساختار او نقشی ندارد. آن چه كه پيامبر گفته است، در همۀ زمانها معتبر و حقيقتِ خالص است. قرآن به مثابۀ يك كتاب آسمانی، در عدم توانايی محمّد در نوشتن و خواندن (الامّی) اثبات میشود. نوشتههای قرآنی، بخشی از رويدادها و حوادثی نيست، كه در تاريخ روی داده است، بلكه حقيقت خالصِ خداوندی است. با اين وجود، موضوعاتی تاريخی در قرآن وجود دارد.
۳-۳ داستانهای عهد قديم
آدم و همسر او
خداوند روح خود را به اولين انسان دميد. اولين انسان، خليفۀ خداوند است. (سورۀ ٢ آيۀ ۳۰)
آدم و حوا بر اثر وسوسۀ شيطان مرتكب گناه شدند. در قرآن فقط حوا، گناهكار نيست، بلكه آدم نيز شريك جرم است. قرآن ابليس را وسوسهگر آدم و حوا معرفی میكند. (سورۀ ٧ آيۀ ۱۱) آدم و حوا از خداوند به علت ارتكاب به گناه، طلب آمرزش كردند. و خداوند آنها را میآمرزد و اين گونه آنها، پی به حقيقت خدا بردند. (سورۀ ٢۰ آيه ۱٢٢) اين نشان میدهد كه اگر كسی از گناه خود توبه كند، خداوند او را با رحمت بيكران خويش، میبخشد.
در قرآن، اشارهای به گناهكاری انسان، بواسطۀ ارتكاب گناه توسط آدم و حوا نشده است. ولی در مسيحيت بر گناهكاری انسان، به اين واسطه، تأكيد میشود. در آموزههای قرآنی، ضعف انسان، بر جوهرۀ او، تعميم داده نشده، بلكه، ناشی از ارادۀ ضعيف او است[۳٤].
نوح
پيرامون اين پيامبر به سورههای ۱۱، ٤٩، ٢۶، ٢٩، ٧۱، ۳٧ آيات ٧۵ تا ٨٢ و سورۀ ٧۱ آيات ۱ تا ٢٨ مراجعه شود.
ابراهيم
پيرامون آذر پدر ابراهيم، به سورۀ ۶ آيۀ ٧٤ و ٨۳ ، سورۀ ٢۱ آيۀ ۵۱ تا ٧۳ ، سورۀ ٢۶ آيۀ ۶۰ تا ۱۰٤ مراجعه شود.
دربارۀ تولّد اسماعيل و قربانی كردن او به سورههای ۱۱ آيۀ ۶۱ تا ٧۶، ۱۵ آيۀ ٧٧ تا ۵۱ ، ۵۱ آيۀ ٢٤ تا ۳٧ ، ۳٨ آيات ٩٩ تا ۱۱۳ مراجعه شود.
پيرامون ارتباط ميان خداوند و ابراهيم مطالعۀ سورۀ٢ آيۀ ۱٢٤ راهگشاست. قرآن همچون انجيل و تورات، پدری ابراهيم نسبت به مؤمنين را تصديق میكند. قرآن، پدری ابراهيم، نسبت به مسلمانان را بر خلاف يهوديان از نظر ابعاد ايمانی، مورد بررسی قرار میدهد. زيرا يهوديان خود را از نظر جسمی، متّصل به ابراهيم میدانند[۳۵]. "آپوستوس پاوله" وقتی پيرامون دين ابراهيم سخن میگويد، آن را مختصر به دستوراتی در زندگی روزانه میكند و نه قانونی كه بر انسان نازل شده باشد.
محمّد نيز همچون "آپوستوس پاوله" میگويد: "دين ابراهيم، قانون نبوده است."
تحوّل عيسی
عيسی را در قرآن میتوان با حضرت آدم مقايسه كرد. (سورۀ ۳ آيۀ ۵٩) "شأن (آفرينش) عيسی برای خداوند همچون شأن (آفرينش) آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او گفت موجود شو و بیدرنگ موجود شد."
عيسی در ديدگاه اسلام، فرستادۀ خداوند است. در اين كتاب آسمانی، فرزند خدا بودن اين پيامبر، تكذيب شده است. او فقط عيسی بن مريم است. در سورۀ ۱٩ آيۀ ۳۵ و سورۀ ۵ آيۀ ۱۱٢ پيرامون مصلوب شدن عيسی، مطالبی بيان شده است. در سورۀ ٤ مصلوب شدن وی تكذيب میشود.
تلاش برای روشن شدن
الف) در قرآن تفاوتی ميان عيسی به منزلۀ يك انسان و روح مسيحا وجود دارد. عيسی كشته نشده است و كس ديگری به جای او به قتل رسيده است. جسم عيسی از بين رفته است، ولی روح وی، همچنان در قيد حيات است.
ب) در ديدگاه قرآنی خداوند فرستادگانش را از گزند انسانها مصّون میدارد. با اين وجود قرآن معتقد است كه يهوديان در طی تاريخ پيامبران را به قتل رساندهاند.
ج) محمّد بر خلاف انجيل قتل عيسی، توسط يهوديان را رد میكند.
محمّد خطاب به يهوديان گفت: "شما از نجات جهان توسط خداوند، خبر نداريد. شما گمان میكنيد كه از همۀ اسرار آگاهيد[۳۶]."
________________________________________
٢۰- به قلم "جوهان بومان" به صفحات ٢۳٩ الی ٢٤٨ مراجعه شود. "Gott und mensch im Koran" برای توضيح بيشتر به كتاب
٢۱- مانند مورد ۱۱ به صفحات ٤٩ الی ۵۱ مراجعه شود.
٢۳- cl. Schedl, Muhammads und Jesus. p 448
٢٤- A. T. khory, islam، sein Glaube – seine lebensordnung – sein Anspruch, freiburg, 1998. p 23
٢۶- م. الياده و يوآن .پ. كوليانو، راهبری بسوی دين جهانی، بلگراد ۱٩٩۶، صفحۀ ۱٨۱
٢٨- L. Magemann i A.T.khoury, Ein fuhrung in die Grundlogen des islam islam und westliche welt Bd. 3, Graz, wien, kln, 1978. pp 43-70
٢٩- T. Nagel, Der Koran Ein funhrung – tetxte – Erlauterungen, munchen, 1993. p 175
۳۰- T. Nagel, Grescichte der islamichen Theologie, von Mohammed bis zur Gegerwart, munchen, 1994. p 24
۳٤ ـ پيرامون حقوق زنان در اسلام و كسب اطلاعات بيشتر به م. بگوويچ «جايگاه مسئوليت زنان در علوم اسلامی و زمان معاصربلگراد،۱٩۳۱مراجعه شود.
۳۵- عمران پدر موسی است.
________________________________________
برگرفته از: کتاب آموزههای قرآن پيرامون عيسی مسيح، نوشتۀ سرجان سيميچ، ترجمۀ سعيد نظری، بلگراد: نشر مركز فرهنگی جمهوری اسلامی ايران در بلگراد، ۱۳٨٢
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر